08/آبان/1404
|
01:00

پرستار 

تو را چون یار می‌دانم پرستار
تویی پیگیر درمانم پرستار

بگو از شرح حال من به دکتر
بگو که نابسامانم پرستار 

فشارم می‌شود بالا و پایین
اگر افتان و خیزانم پرستار 

نوار قلب من را گر بگیری
برایت شعر می‌خوانم پرستار 

نده دیگر به بیمار خودت سوپ
بده مرغ و فسنجانم پرستار 

نکن هنگام رگ‌گیری ز دستم
ز تاب درد گریانم پرستار 

سُرنگت را نچرخان توی دستم
نکن از آن پشیمانم پرستار 

تبم بالا رود دست خودم نیست
زبان تیز و برانم پرستار 

نشو دلگیر اگر چیزی شنیدی
نرنج از حرف و هذیانم پرستار 

شنیدم از حقوق اندک تو
از آن لرزید وجدانم پرستار 

اگر چه درد بیماری‌ست دشوار
تو باشی شاد و خندانم پرستار

ارسال نظر
پربیننده