تو را چون یار میدانم پرستار
تویی پیگیر درمانم پرستار
بگو از شرح حال من به دکتر
بگو که نابسامانم پرستار
فشارم میشود بالا و پایین
اگر افتان و خیزانم پرستار
نوار قلب من را گر بگیری
برایت شعر میخوانم پرستار
نده دیگر به بیمار خودت سوپ
بده مرغ و فسنجانم پرستار
نکن هنگام رگگیری ز دستم
ز تاب درد گریانم پرستار
سُرنگت را نچرخان توی دستم
نکن از آن پشیمانم پرستار
تبم بالا رود دست خودم نیست
زبان تیز و برانم پرستار
نشو دلگیر اگر چیزی شنیدی
نرنج از حرف و هذیانم پرستار
شنیدم از حقوق اندک تو
از آن لرزید وجدانم پرستار
اگر چه درد بیماریست دشوار
تو باشی شاد و خندانم پرستار